عنوان: مزیت حکومت ولایت فقیه نسبت به دیگر حکومت ها در چیست؟
موضوع: پاسخ به شبهات ولایت فقیه
سال انتشار (میلادی): 2009
منبع: پایگاه حوزه؛ مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی قم CRCIS
تهیه و تنظیم: وبلاگ امام خامنه ای www.khamenei.parsiblog.com
مقدمه:
1. نظریه «ولایت فقیه» تنها برخاسته از تفکر امام خمینی (ره) و برخی فقهای معاصر نیست، بلکه از متن اسلام و قرآن برخاسته و در اسلام و تشیّع پیشینه دیرینهای دارد، و نخستین بار به وسیله خود پیشوایان معصوم (ع) طرح و تبلیغ گردیده است[1]. بنابراین اصل اندیشه و نظریه «ولایت فقیه» به هیچ وجه، حاصل تجربه و فهم بشری نیست بلکه ولایت فقیه در نظام اسلامی و در زمان غیبت معصوم (ع)، اصل مسلم و کاملاً پیشبینی شده و مستند به ادله نقلی و عقلی متعدد است.
2. ضرورت وجود «ولایت فقیه» در نظام اسلامی و امتیازات چنین حکومتی بر سائر حکومتها:
ضرورت وجود «ولایت فقیه» در نظام اسلامی بدون شناخت ماهیت حکومت دینی و لوازم و کار ویژههای آن امکانپذیر نیست.
الف) حکومت دینی از نوع حکومت مردم بر مردم یا فرد بر مردم نیست بلکه از نوع حکومت خدا بر مردم است. قوانین در این حکومت با نگاه به دنیا و آخرت وضع می شوند . مردم گرچه نقشی در مشروعیت ندارند اما مقبولیت نظام اسلامی به آنها وابسته است و لذا حق انتخاب دارند و در تصمیم گیری های خرد و کلان دخالت دارند و در واقع می توان گفت کهحکومت اسلامی در سه جهت بر دیگر حکومتها امتیاز و برتری دارد: 1- از جهت قوانین، 2- از جهت مجری قانون، 3- از جهت چگونگی کسب قدرت و مشروعیت.
مسأله ولایت فقیه، داخل در مقوله دوم میشود به عبارت دیگر حاکم در نظام اسلامی باید اوصاف مهمی را داشته و در نهایت مأذون از سوی خدا باشد. این اذن در درجه نخست به پیامبر (ص) و سپس به دیگر امامان معصوم (ع) داده شده است.
در عصر غیبت نیز به کسی که نزدیکترین فاصله را از نظر علمی و تقوایی نسبت به معصومین (ع) داشته باشد واگذار شده است که از او به عنوان «ولی فقیه» تعبیر میشود. بنابراین ولایت فقیه یکی از ارکان اساسی نظام و حکومت اسلامی در زمان غیبت میباشد.
حکومت اسلامی بدون رهبری کسی که قوانین اسلامی را به درستی بشناسد و بتواند بر اساس آن جامعه را هدایت و رهبری کند، ممکن نیست. بنابراین در عصر حضور و ظهور معصوم (ع) تنها اوست که میتواند رهبری جامعه اسلامی را بر عهده بگیرد و در عصر غیبت، این امر بر عهده فقیه عادل کاردان، زمانشناس و سیاستمدار است. از همین رو از حضرت اباعبداللَّه (ع) نقل شده که فرمودند: «مجاری الامور بید العلماء الامناء علی حلال اللَّه و حرامه» جریان امور باید به دست عالمانی باشد که نسبت به احکام و حلال و حرام الهی پایبند و وفادار باشند[2].
در صورت فقدان فقیه یا فقهای جامع الشرائط رهبری، حکومت اسلامی توسط عدول مؤمنین اداره میشود ولی با بودن فقیه جامع الشرائط، از نظر شرعی ولایت با اوست.
این که در میان انسانهای عادی یک نفر نمیتواند همه چیز را بداند امری بدیهی و روشن است، لیکن چه کسی گفته است که ولایتفقیه همه چیز را میداند و یا باید بداند؟ ولایتفقیه در واقع ولایت فقه است. به عبارت دیگر این مسأله مربوط به ساختار جامعه اسلامی از نظر متون دینی است.
توضیح این که فقیه به معنای کسی است که بتواند از طریق متون تفصیلیه (کتاب، سنت، اجتماع، عقل) احکام الهی را در موضوعات مختلف استنباط و عرضه کند و چون به حکم آیه شریفه «وَ مَن لَّمْ یحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئک هُمُ الْکافِرُونَ[3]» ملاک عمل در حکومت اسلامی باید احکام الهی باشد، لاجرم در رأس آن نیز باید کسی باشد که در تمام مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... بتواند حکم الهی را استنباط نموده و آن را برای عملعرضه کند و جامعه را به سمت ارزشهای الهی رهبری نماید، و ولایت فقیه معنایی جز این ندارد.
ب) حکومت دینی از چند جهت با نظامهای سکولار[4]، لائیک[5]و بیاعتنا به دین تفاوت دارد پارهای از این تفاوتها عبارت است از:
1- تفاوت در اهداف[6]: رژیمهای نامبتنی بر دین، اعم از مردمسالار[7]، فردسالار[8] و الیگارشی[9]به یک معنا دولتهای حداقلی[10]هستند. به عبارت دیگر اساسیترین هدف آنها تأمین نیازمندیهای دنیوی شهروندان میباشد و هدفی فراتر از آن در نظر ندارد. لیکن نظام دینی درهدف دو منظوره[11] است و علاوه بر نیازمندیهای اینجهانی، تأمین خیر و سعادت اخروی و جاودانی را نیز مد نظر دارد.
2- تفاوت در کار ویژههای دولت: وظایف و کارکردهای[12] نظامهای غیردینی نیز متناسب با هدف آنها حداقلی میباشد. یعنی اساسیترین وظیفه آنها تأمین بهداشت، آموزش، امنیت، رفاه و توسعه[13]مادی است. در مقابل حکومت دینی وظایف بیشتری برعهده دارد، یعنی علاوه بر لزوم ارایه خدمات بالا، باید به برنامهریزی صحیح و تلاش در جهت تربیت دینی و معنوی جامعه، رشد و بالندگی فضایل و کمالات عالیه انسانی و گسترش تقوی همت گمارد و جامعه را به سوی تأمین سعادت پایا و فناناپذیر رهبری کند.
3- تفاوت در روشها: روشهای اجرایی نظامهای سکولار و دینی در پارهای از موارد تفاوت دارد. تفاوت در اهداف و کار ویژهها لاجرم در گزینش شیوهها کارگر خواهد افتاد. به عبارت دیگر در نظامهای بیاعتنا به دین انگاره «هدف وسیله را توجیه میکند» امری پذیرفته شده و عقلانیت ابزاری[14] آخرین مرجع تصمیمگیری است. اما در حکومت دینی استفاده از روشهای معارض با کرامت الهی و ارزشهای والای اخلاقی و ویرانگر سعادت جاودانی بشر مجاز نیست، بنابراین عقل ابزاری در کادر قوانین الهی و احکام عقل فراابزاری و توحیدی فعالیت دارد.
4- تفاوت در خاستگاه قانون: در نظامهای نامبتنی بر دین خاستگاه قانون چیزی جز تمایلات، خواستهها، هوسها و گرایشات آدمیان نیست. به عبارت دیگر همه نظامهای سکولار مبتنی بر نوعی انسان مداری و اومانیسم[15] میباشند اعم از اومانیسم فرد مدارانه [16]که در نظامهای دمکراتیک جاری است، و یا اومانیسم جمعگرایانه[17] که در رژیمهای سوسیالیستی و کمونیستی جاری است. اما در حکومت دینی منشأ اصلی قانون خداوند است. و تنها قانونی رسمیت دارد که از سوی خداوند جعل شده و یا لااقل با اصول و قواعد کلی مورد قبول شارع سازگار باشد. بنابراین کارکرد مجاری قانونگذاری در چنین نظامی کشف و استنباط قوانین الهی و تطبیق آن بر نیازمندیهای زمان است.
5- تفاوت در زمامداران و کارگزاران: رهبری هر جامعهای متناسب با ارزشها و آرمانهای جامعه و اهداف اساسی حکومت در آن جامعه تعیین میشود. از این رو در نظامهای لائیک و سکولار شرایطی بیش از توانایی مدیریت کلان اجتماعی لازم نیست، اما در نظام اسلامی شرایط بیشتری لازم است که اصول آنها عبارت است از:
1) صلاحیت علمی، که اصطلاحاً از آن به «فقاهت» تعبیر میشود و به معنای شناخت دقیق فقهی و حقوقی اسلام در همه ابعاد و مسائل فردی و اجتماعی است. زیرا فرض آن است که آنچه در جامعه اسلامی ملاک عمل و قانون قرار میگیرد همان قوانین الهی است. بنابراین وجود رهبری که توانا بر استنباط احکام الهی در مسائل کلان اجتماعی بوده و بتواند در مسائل مختلف حکم دینی را کشف و به اجراء درآورد ضروری مینماید، و به دلایل متعددی که فعلا جای بحث آن نیست نمی توان مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان برای این امر کافی دانست.
2) صلاحیت اخلاقی، یعنی تعهد و التزام و پای بندی عمیق به هنجارها و ارزشهای دینی و اخلاقی، دوری از اوصاف رذیله، دوری از هواپرستی و خودخواهی و دنیاطلبی، که اصطلاحاً از آن به عدالت و تقوی تعبیر میکنیم.
رهبر یک جامعه اسلامی نمیتواند فاقد ارزشهای عالیه اخلاقی باشد، زیرا: اولاً، انسانی که فاقد صلاحیت اخلاقی است، نمیتواند کارکرد مثبت تربیتی و اخلاقی که از اهداف نظام اسلامی است داشته باشد.
ثانیاً، معمولاً انسانها الگوپذیری شدیدی از اخلاق، سیره و منش زمامداران دارند، چنانکه پیامبر اکرم (ص) فرمودند: "الناس علی دین ملوکهم"[18] بنابراین کسی که الگوی درستی برای جامعه نباشد نمیتواند در رأس نظام اسلامی قرار گیرد.
3) کفایت در مدیریت کلان اجتماعی، منش صحیح سیاسی و اجتماعی، شجاعت، تدبیر.
حال اگر قرار باشد ولی فقیه در رأس نظام نباشد یکی از دو کار بایدانجام گیرد:
1 -3 - رئیس جمهور دارای همه صلاحیتهای لازم رهبری باشد. در این صورت همان ولی فقیه را رئیس قوه مجریه قرار دادهایم و در واقع نقش او را در امور اجرایی پررنگتر کردهایم.
2 -3 - ولی فقیه نقش مشاور برای رئیس قوه مجریه داشته باشد و در مسائل کلان حکومتی نظر مشورتی ارائه نماید. در این صورت دو فرض پدید میآید:
الف- یا اینکه رئیس جمهور موظف به اجرای منویات او است، در این صورت این همان ولایت فقیه است، زیرا او بر رئیس قوه مجریه ولایت دارد.
ب- رئیس جمهور موظف به پیروی از منویات او نباشد، در این صورت رعایت احکام الهی تضمین نشده و دیگر نظام اسلامی نخواهد بود. افزون بر آن ولایت فقیه کارکردهای دیگری دارد، از جمله: ایجاد تعادل بین قوا که در نظامهای مبتنی بر تفکیک قوا[19]از مهمترین مشکلات است ، که ما به جهت رعایت اختصار از بررسی آن صرف نظر می کنیم.[20]
بررسی حکومت ولایی با نگاهی به ادله ی ولایت فقیه:
ولایتفقیه دارای ادله عقلی متعددی است که در اینجا به اختصار به یک دلیل عقلی اشاره میشود.
این دلیل دارای چند مقدمه است :
مقدمه اول: انسان در زندگی اجتماعی خود ناگزیر از تشکیل حکومت است.
مقدمه دوم: مسائل حکومتی خارج از حوزه دخالت دین نیستند[21]. (یعنی دلیل قطعی بر خروج آنها از حوزه دین وجود ندارد.)
نکته: برای تمام بودن برهان، همین مقدار از احتمال دخالت دین در مسائل حکومتی کافی است گرچه دلیل عقلی قطعی دیگری وجود دارد که علاوه بر احتمال دخالت، لزوم دخالت دین در حوزه حکومت را اثبات میکند و این دلیل میتواند به تنهایی به جای دو مقدمه اول و دوم بنشیند[22].
مقدمه سوم: حال که دین میتواند در وادی مسائل حکومتی سخن بگوید (یا بنا بر آن دلیل دیگر، لازم است که سخن بگوید و گفته است) حکومت نیازمند به حاکم است.
حاکم باید از سه ویژگی برخوردار باشد: 1- دینشناس باشد تا در جست و جوی این که آیا دین در فلان مسأله حکومتی سخن دارد یا نه و یا این که اگر دین در این وادی سخن دارد، سخن او چیست، کارشناس باشد، 2- قادر به اجرای آن باشد، 3- التزام و تعهد نسبت به اجرای آن داشته باشد، تا با این ویژگیها بتواند در حفظ و صیانت از احکام دین موفق باشد.
مقدمه چهارم: اگر این ویژگیها در شخصی با ضمانت کامل موجود باشد (که ما چنین شخصی را با عنوان معصوم می شناسیم)، یقیناً ایشان باید حکومت کند و گر نه باید کسی حاکم باشد که این سه ویژگی را بیشتر از دیگران داراست و به عبارت دیگر از جهت شرایط بالا نزدیکترین فرد به معصوم باشد.
[در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران چنین آمده است:
شرایط و صفات رهبر: 1- صلاحیت علمی لازم برای افتا و در ابواب مختلف فقه، 2- عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام، 3- بینش سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری.
در صورت تعدد واجدین شرایط فوق شخصی که دارای بینش فقهی و سیاسی قویتر باشد مقدم است[23].]
مقدمه پنجم: از آن جا که مسائل حکومتی در حوزه رفتار انسان و وظیفه عملی او است، جزء فقه به شمار میآید و دینشناس در آن همان فقیه است.
مقدمه ششم: حکومت غیر فقیه، نمیتواند تأمین کننده احکام اسلام باشد زیرا غیرفقیه یا به فقیه رجوع میکند و احکام را از او میگیرد یا نه. در صورت دوم احکام دین تأمین نمیشود. در صورت اول یا او ملزم به پذیرش و اطاعت از رأی فقیه است یا نه. در صورت دوم، ضمانتی برای اجرای احکام دین نیست. در صورت اول، در واقع آن فقیه حکومت دارد و غیرفقیه کارگزار او است که این مسأله به ولایت فقیه باز میگردد.
با توجه به توضیحات فوق، مشخص میشود که «ولایت فقیه» هم عقلانی و هم ضروری است.
3. آنچه امروزه به صورت یک نظریه، از سوی حضرت امام (ره) و بسیاری از فقهای بزرگوار ارائه شده و بنای نظام جمهوری اسلامی قرار گرفته است دارای تطورات و ادوار مختلفی بوده است. این اندیشه در خط سیر تاریخی- تدریجی خود، مراحل تکوین و تکامل را پیموده است تا این که در قرون اخیر- به ویژه از قرن سیزدهم به بعد- صورت توسعه یافته ی آن، به عنوان یک نظریه سیاسی کامل آشکار شده است. البته نیازها و شرایط محیطی، مقتضیات زمان و مکان و...نقش بسیار مهمی در فهم و تکامل این اندیشه دارد[24].
4. این مطلب که نظریه «ولایت مطلقه فقیه» کاملترین نظریه و تنها شکل حکومت دینی است، به هیچ وجه متضمّن این معنا نیست که هیچگونه جرح و تعدیل در آن راه ندارد زیرا بر اساس فقه شیعه، همیشه راه ارائه نظریات تکامل یافتهتر و برداشتهای دقیق و متناسب با نیازهای روز و مقتضیات زمان و مکان- بر اساس متدولوژیک خاص (اجتهاد) و با استفاده از مکانیسمها و منابع مشخص (قرآن، احادیث عقل و.)- باز بوده و از آن استقبال میشود. بنابراین هیچ کس، حتی مدافعان این نظریه، هرگز چنین ادعایی ندارند که درباره این نظریه، هیچگونه جای چون و چرایی نیست بلکه در آثار علمی و تحقیقاتی صاحبنظران، مباحث زیادی در جزئیات و گستره حدود اختیارات آن وجود دارد.
از لحاظ اندیشهای راه برای ارائه مباحث کارشناسی و نقدهای علمی- که موجب بالندگی و پیشرفت این نظریه مترقی در زوایای مختلف آن میشود- باز بوده و از آنجا که این نظریه، مبنای تشکیل حکومت جمهوری اسلامی ایران بوده و با خواست مردم، به عنوان اصلیترین محور حکومت و قانون اساسی درآمده است، همه افراد از لحاظ عمل باید در روابط اجتماعی خود پایبند به این اصل مهم باشند.
5. صرف وجود بعضی از مشکلات در جامعه، به هیچ وجه مُخِلّ به متکامل بودن این نظریه نیست، زیرا چه بسا وجود مشکلات، مربوط به عوامل متعددی دیگری باشد که باید به آنها توجه داشت. چنان که این مطلب را میتوان درباره حکومت حضرت علی (ع) نیز مطرح کرد. در حکومت پنجساله امیرالمؤمنین (ع) آنقدر مشکلات به وجود آوردند که حضرت موفق نشد، چنان که باید جامعه را رشد دهد. جنگهای داخلی صفین، جمل و نهروان، تهدیدات دشمنان خارجی، کمبود نیروهای انسانی توانمند و تربیت شده و کثرت بدعتها و سنتهای فاسد، زمینههای چنین وضعی را فراهم کرد. امام علی (ع) در همان حال، شایستهترین فرد برای حکومت و زمامداری جامعه بودند و این ناسامانیها، هیچ گاه تردیدی در مشروعیت ولایت او، بر جامعه ایجاد نکرد. مشکلات نظام جمهوری اسلامی نیز، معلول عوامل مختلف است که داوری راجع به موفقیت نظام «ولایت فقیه» در گروتوجه به آنها است. از قبیل ساختار بد اقتصادی کشور و اتکاء به نفت، رشد سریع جمعیت، مشکلات ناشی از جنگ و تحریمهای بینالمللی، تهاجم فرهنگی و تغییر ارزشها و....
با این همه نظام اسلامی با پشت سر گذاشتن بسیاری از مشکلات به صورت موفقیتآمیز و به دست آوردن افتخارات بسیار زیاد و رشد و بالندگی به سوی دستیابی به توسعه همهجانبه، موجب سرافرازی کشور ایران و سربلندی مسلمانان در جهان شده است.
6. نظام ولایت فقیه، به هیچ وجه منکر نقش پر اهمیت «اکثریت مردم» و تأثیر آنان در کارآمدی حکومت نیست. نظام اسلامی از ابتدا مردم را ولی نعمت خود دانسته، تمام هدف آن تأمین سعادت دنیوی و اخروی تک تک آحاد جامعه بوده است[25].
البته باید توجه داشت کهولی فقیه اعتبار و مشروعیت خود را از جانب خدای متعال، و نه از ناحیه مردم، کسب میکند و قانون و فرمان خدای متعال نیز اعتبار ذاتی دارد و دیگر لازم نیست کسی یا مرجعی به فرمان و قانون خداوند اعتبار بدهد بلکه بر اساس مالکیّت حقیقی خدای متعال نسبت به همه هستی، خداوند میتواند هر گونه تصرف تکوینی و تشریعی که بخواهد در مورد هستی و تمامی موجودات اعمال نماید. یعنی در نظام مبتنی بر ولایت فقیه آن چه در ابتدای تأسیس نظام اتفاق میافتد به این صورت است: خدای متعال (اعتبار میبخشد به ولیّ فقیه و دستورات او و اواعتبار میبخشد به مجلس و دولت.
و لذا اگر کسی بگوید: به رابطه میان ولیّ فقیه و خبرگان اشکال دور وارد است به این نحو که ولیّ فقیه اعتبارش را از مجلس خبرگان کسب میکند در حالی که اعتبار خود خبرگان به امضای ولیّ فقیه و از طریق تأیید توسّط شورای نگهبان است که خود این شورا اعتبارش را از رهبر گرفته است. در پاسخ می گوئیم : اعتبار ولیّ فقیه از ناحیه خبرگان نیست بلکه به نصب از جانب امام معصوم (ع) و خدای متعال است و خبرگان در حقیقت رهبر را نصب نمیکنند بلکه نقش آنان «کشف» رهبر منصوب به نصب عام از جانب امام زمان (ع) است. نظیر این که وقتی برای انتخاب مرجع تقلید و تعیین اعلم به سراغ افراد خبره و متخصّصان میرویم و از آنها سؤال میکنیم، نمیخواهیم آنان کسی را به اجتهاد یا اعلمیت نصب کنند بلکه آن فرد در خارج و در واقع یا مجتهد هست یا نیست، یا اعلم هست یا نیست، اگر واقعاً مجتهد یا اعلم است تحقیق ما باعث نمیشود از اجتهاد یا اعلمیت بیفتد و اگر هم واقعاً مجتهد و اعلم نیست، تحقیق ما باعث نمیشود اجتهاد و اعلمیت در او به وجود بیاید. پس سؤال از متخصّصان فقط برای این منظور است که از طریق شهادت آنان برای ما کشف و معلوم شود که آن مجتهد اعلم (که قبل از سؤال ما خودش در خارج وجود دارد) کیست. در این جا هم خبرگان رهبری، ولیّ فقیه را به رهبری نصب نمیکنند بلکه فقط شهادت میدهند آن مجتهدی که به حکم امام زمان (ع) حقّ ولایت دارد و فرمانش مطاع، است این شخص است.
7. مزیت با توجه به آثار و نتایج:
از مباحث گذشته می توان دریافت که :
1) حکومت ولایی فاقد نقائص حکومت های دیگر و واجد کمالات آنها است.
2)چنین سیستمی به جهت دارا بودن اصولی همچون اصل شورا[26] و اصل حضور مردم در صحنه و حق انتقاد از متولیان امور[27] و لازم دانستن شروطی همچون تقوا و عدالت و... درحاکم از استبداد و خود کامگی دور است و ظلم[28] و اشتباهات مدیریتی در آن به حداقل ممکن خواهد رسید.
3) علاوه برتامین رفاه ، بهداشت و...،گسترش معنویت و ارزشهای اخلاقی[29]همچون عدالت و آزادی و... در پرتو چنین سیستمی میسور می گردد، یعنی در این نوع حکومت عدالت در پای توسعه ذبح نمی گردد.
4) همانطوریکه دانسته شد چنین سیستمی اهداف حکومت اسلامی را تامین می کند.
در حکومت های غیر اسلامی سه ویژگی(کفر، فسق،ظلم[30]) بنحو مانعة الخلو، وجود دارد[31]، اما در حکومت ولایی تلاش می گردد که جامعه از آثار جاهلیت پاک گردد.
5) بخاطر دارا بودن ویژگی تمرکز در قدرت و بهره مندی از علم و تجربه[32] دربحرانها و تعیین سیاست های کلی ،مقتدرتر و سنجیده تر عمل می گردد.
--------------------------------------------------------------------------------
منابع و مآخذ:
[1]برای تحقیق در این زمینه و آگاهی از اقدامات عملی پیشوایان معصوم (ع) درباره «ولایت فقیه» ر. ک: احمد جهانبزرگی، درآمدی بر تئوری دولت در اسلام، فصلنامه کتاب نقد ش 8
[2]تحفالعقول/237-بحارالانوارج97/ص79 باب 1-مستدرک ج17/ص315
[3]مائده / 44
[4]secular
[5]laic
[6] مهمترین فلسفه و اهداف تشکیل حکومت اسلامی عبارت است از: 1. استقرار توحید و خداپرستی در زمین و رهانیدن مردم از بندگی و فرمانبرداری غیر خدا:وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اُعْبُدُوا اَللَّهَ وَ اِجْتَنِبُوا اَلطَّاغُوتَ....(نحل/36) روشن است تحقق این هدف بسیار خطیر و بزرگ، نیازمند سازمان و قدرت سیاسی - اجتماعی است.
2. رشد و تعالی علمی، فرهنگی و تربیتی انسانها و رهایی و.... آنان از نادانی و جهل.هُوَ اَلَّذِی بَعَثَ فِی اَلْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ اَلْکِتابَ وَ اَلْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ، (جمعه، آیه 2) .
3. آزادسازی و رهایی تودههای مردم و انسانهای مستضعف از چنگال ظالمان و ستمگران و از زنجیرهای اسارت و بردگی: ...وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اَلْأَغْلالَ اَلَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ...،(اعراف، آیه 157) .
4. برپایی جامعه نمونه و مدینه فاضله آرمانی از راه اقامه قسط و عدل اسلامی:لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ اَلْکِتابَ وَ اَلْمِیزانَ لِیَقُومَ اَلنَّاسُ بِالْقِسْطِ...،(حدید، آیه 25) .
5. اجرای کامل قوانین آسمانی اسلام با تمام ابعاد آن (اعم از قوانین اقتصادی، حقوقی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و...). پس فلسفه تشکیل حکومت، تأمین نیازهای مادی و معنوی و فراهم نمودن زمینه و بستر رشد و تکامل انسان و در نیتجه سعادت و خوشبختی او در دنیا و آخرت است. حکومت اسلامی موظف است، با تمامی امکانات و در حد توان خود، زمینههای کمال انسانها را فراهم نموده، زمینههای فساد را از میان بردارد. اما آیا اینکه با فراهم بودن تمامی این زمینهها و بسترسازیها، همه افراد جامعه اصلاح خواهند شد، در جواب میتوان به این آیه اشاره کرد که:إِنَّ اَللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ...؛ هیچ قومی را تغییر نمیدهد؛ مگر آنان حال خود را تغییر دهند»، (رعد، آیه 11) . بر مبنای این اصل مهم هرگونه تغییری در سرنوشت انسانها و اصلاح یا انحطاط اجتماعی و فردی یک جامعه، منوط به خواست و اراده انسان است. افراد یک جامعه، زمانی به طور کامل اصلاح میشوند که بر اساس اراده، گزینش و کنش اختیاری خود بتوانند از شرایط محیطی - که به برکت حاکمانی عادل و الهی، قوانین به احکام و ارزشها و معارف اسلامی به وجود آمده - استفاده کنند و راه تعالی و تکامل خود را در پیش گیرند. بنابراین وجود حاکمانی الهی و سایر شرایط محیطی (قوانین اسلامی، تأمین نیازهای مادی و رفاه، امنیت و...) هر چند در روند تکاملی و اصلاح جامعه امری کاملاً ضروری و لازم است؛ اما به هیچ وجه کافی نیست؛ بلکه اراده و گزینش و کنش اختیاری خود افراد یک جامعه نیز، شرط دیگر این مجموعه است. از این رو شاهدیم که در طول تاریخ، با این که پیشوایان الهی (مانند پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) در جامعه بودهاند و تمام شرایط و زمینههای رشد و تعالی برای مردم فراهم بوده است؛ اما چون همه افراد آن جامعه، به چنان درک و شناختِ عمیق - نرسیده بودند، اصلاح کامل و فراگیر در جامعه محقق نشد.
[7]Democratic
[8]Monarchy
[9]Oligarchy
[10]Minimal
[11]Biplay
[12]Functions
[13]Development
[14]Instrumental Reason
[15]Humanism
[16]Individual Humanism
[17]Collectivist Humanism
[18]بحارالانوار، ج 102/ ص 7
[19]Decentralized
[20] برای آگاهی بیشتر ر. ک: فلسفه سیاست، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
[21]برخی به جای مقدمه اول و دوم، از یک مقدمه نقلی استفاده میکنند و آن این که: به حکم استقرا اسلام در مسائل حکومتی دارای احکام است و لذا دلیل مذکور به دلیل تلفیقی عقل و نقل تبدیل میشود.
[22]برای آگاهی بیشتر ر. ک: شفا، الهیات، ابنسینا، انتشارات بیدار، ص 557 و نیز درآمدی بر قلمرو دین، علیاکبریان، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ص 225.
[23]قانون اساسی، اصل یکصد و نهم
[24]برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر. ک: «امام خمینی و حکومت اسلامی» ج 4
[25]برخی از منابعی که در زمینه ی ولایت فقیه و اندیشه سیاسی اسلام توصیه میشود عبارت است از:
1. فلسفه سیاست، تهیه و تدوین از مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
2.نظام سیاسی اسلام، محمدجواد نوروزی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
3.نظریه سیاسی اسلام ج 1 و ج 2، محمدتقی مصباح یزدی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
4.حاکمیت دینی، نبیاله ابراهیمزاده آملی، پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه.
5.ولایت قیه، ولایت فقاهت و عدالت، آیتالله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء.
6.جامعه مدنی و حاکمیت دینی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات وثوق.
7.شریعت و حکومت، سیدمحمدمهدی موسوی خلخالی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
8.اندیشههای فقهی- سیاسی امام خمینی (ره)، کاظم قاضیزاده، مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری.
9. ولایت و دیانت، مهدی هادوی تهرانی، و همچنین فصلنامه حکومت اسلامی.
[26] این اصل از آیه ی 38/ شوری "و امرهم شوری بینهم و مما رزقناهم ینفقون" ، اتخاذ شده است.
[27] این اصل از اصل امر به معروف و نهی از منکر و اصل بیعت و... اخذ شده است.
[28] در آیه ی 45/ مائده آده است : "و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون" و هر کس به احکامی که خدا نازل کرده حکم نکند، ستمگر است.
[29]در آیه ی 47/ مائده آده است :" و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون"و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نمیکنند، فاسقند.
[30] این سه ویژگی در آیات 44و45و47 / مائده، بیان شده است.
[31] از دیدگاه قرآن این نوع حکومت ها، حکومت های جاهلی محسوب می گردند:"أ فحکم الجاهلیة یبغون و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون "آیا آنها حکم جاهلیت را (از تو) میخواهند؟! و چه کسی بهتر از خدا، برای قومی کهاهل یقین هستند، حکم میکند؟! (مائده/50) .
[32] همانطوریکه دانسته شد عقل از منابع شرع است و در حکومت ولایی تعیین روشها و راه کارها برای تحقق ارزشها بر عهده ی عقل می باشد و از جهت احکام عقل رنگ الهی به خود می گیرد. البته عقل درتعیین روشها در دائره ی اصول پذیرفته شده ی شرع عمل می کند و حکم او اگر خارج ازاین چارچوب باشد ارزشی ندارد.
کارگزاران نظام اسلامی
سیاست داخلی ایران
سیاست بین الملل
حوزه علمیه و طلاب
دانشگاه و دانشجویان
اسلام ناب محمدی
آموزش و پرورش
ارتش بیست میلیونی
گنجینه دفاع مقدس
الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت
پاسخ به شبهات ولایت فقیه
فرهنگ بومی و ملی
جنگ نرم و تبلیغات
اتحاد و انسجام اسلامی
بیداری اسلامی ملتها
همت مضاعف
شرح حدیث
انتخابات
ماه مبارک رمضان
راه نمای همسران جوان
درباره امام خامنه ای
چرا می گوییم امام خامنه ای؟
آرشیو سایت
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
وبلاگ علمی مقالات مدیریت
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
گروه اینترنتی جرقه داتکو
در برابر نسیم
صل الله علی الباکین علی الحسین
کشکول
انا مجنون الحسین
من هیچم
وبلاگ سید حسن نصرالله
حدائق ذات بهجة
ایــ عزیـــــز ـــــــران
با سید علی تا فتح قدس
رهروان ولایت
بصیرت
امیر قافله صبر و بصیرت
هدایتگر آسمانی
سربازان سید علی خامنه ای
از رهبر چه میدانید؟
جانم فدای رهبر جانبازم
فرمانبر
بسیج شهید چمران شیراز
مرد دفاع
جانم فدای رهبر
شمشیر ولایت
یار ولایت
ما اهل کوفه نیستیم
من باتو هیچگاه نبودم تو با منی
www.خامنه-ای.net/
طرفداران عدالت
موج رهروان ولایت
فدایی رهبر
امام خامنه ای
عشق من امام خامنه ای
فیـــــه ما فیـــــه
رهروان ولایت و امام
دانش آموزان پیرو خط ولایت
عمار امام سیدعلی
مثبت
مکتب ولایت
ولایت فقیه و دفاع از آن
فدائیان ولایت گرگان